با یاد او...

در مرام ما بی وفایی نبود، مکتب ما نارفیقی را نمی شناخت، در قانون نگاهمان حرف های سرد نبود، در لبخندهایمان هیچ خنجری ضربه نمی زد.تو خودت خوب می دانی که چشم هایمان آلوده به هوس نبود و دست هایمان گل بی اجازه نمیچید، قلب هایمان به خطا نمی تپید و پاهایمان به بیراهه نمی رفت. تو بهتر از من می دانی در رسم ما قلبی را اسیر کردن، نگاهی را به شرم نشاندن، اشکی را روانه ساختن و بعد به سادگی رها کردن و پا روی بایدها نهادن جایی نداشت...پس چرا همه ی احساس ها را خفه کردی؟.. آیا دیگر راهی غیر از رفتن، غیر از گذشتن نبود؟!..گلم رفتی خوش باش و بدان در مرام ما انتقام هم هیچ جایی ندارد ...

بی فردا...