مردانه...

בلــم حـضـور مــرבانــﮧ مے פֿــواهــد ...
نـــﮧ اینـکـﮧ مــرב بــاشـد ، نـﮧ ...
مــــرבانــﮧ بـاشـد،
حــرفـش... قــولــش... فــکــرش... نـگـاهـش... قـلـبـش...
و ...آنــقــבر مــرבانــﮧ کـﮧ بـتـواטּ
تا بـیـنهـایــت בنـیــا بـﮧ او اعـتــمــاב کـــــــــــــــــــرב...


بانو وار פـساבت مےکنم
בلم آغوش پر آرامشـے را مے פֿـواهـב کــﮧ زیر باراטּ گرمم کنـב
בلم مےפֿـواهـב کسے باشـב خوب باشـב
مهرباטּ باشـב
بس باشـב
همــﮧے ایـטּ بودטּ ـهایش فقط براے مـטּ باشـב
××فقط براے مـטּ باشـב. . .


محبت...!!!

از ع ش ق پرسیدم: عاشق چی هستی؟
گفت: عاشق بی وفایی...
گفتم: پس بی وفایی عاشق کیست؟
گفت: بی محبتی...
گفتم: پس می گویند از محبت خارها گل می شود!
گفت: خاری که از محبت گل می شود، بویی ندارد...!!!

به یاد او ...

با یاد او...

در مرام ما بی وفایی نبود، مکتب ما نارفیقی را نمی شناخت، در قانون نگاهمان حرف های سرد نبود، در لبخندهایمان هیچ خنجری ضربه نمی زد.تو خودت خوب می دانی که چشم هایمان آلوده به هوس نبود و دست هایمان گل بی اجازه نمیچید، قلب هایمان به خطا نمی تپید و پاهایمان به بیراهه نمی رفت. تو بهتر از من می دانی در رسم ما قلبی را اسیر کردن، نگاهی را به شرم نشاندن، اشکی را روانه ساختن و بعد به سادگی رها کردن و پا روی بایدها نهادن جایی نداشت...پس چرا همه ی احساس ها را خفه کردی؟.. آیا دیگر راهی غیر از رفتن، غیر از گذشتن نبود؟!..گلم رفتی خوش باش و بدان در مرام ما انتقام هم هیچ جایی ندارد ...

بی فردا...

دوستت دارم ...

آن کس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد...

رهگذری بود که روی برگ های خشک پاییزی راه می رفت! ...

صدای خش خش برگ ها همان آوازی بود که من گمان می کردم می گوید دوستت دارم..!!!

بغض های من ...

بغض های نباریده ام ....

چشمان آسمان را خیس کرد ...

نگاهم کن که چه تنهاباران را به دوش می کشم...!!

نامه سنگین..!!

نامه سنگین..!!

مثل همیشه نامه ای نوشتم و تمبر زدم و درش رو چسبوندم و دادمش به پستچی!

پستچی نگاهی موشکافانه بهم انداخت و گفت:چقدر سنگین؟!

خندیدم اما تلخ...

و زیر لب زمزمه کردم : قلبش رو گذاشتم تو نامه تا بهش پس بدم...

واسه همیشه...!!

دوستت داشتم و خواهم داشت...

همیشه دوستت داشتم و خواهم داشت...
بیا سینه ام را بشکاف و کتاب قلبم را ورق بزن وببین در سطر سطر یادهای عاشق نام خودت را خواهی خواند...
بیا و ببین که این عشق به دیواره خونین قلبم جاودانه نقش ها زده...
به سوی قطره خونین قلبم تصویر خودت را تماشا کن و بیا و ببین که چگونه تمام قلبم ز نام تو غزل خوان است...